کد مطلب:314506 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:193

قاتل را در راه تبریز می کشند
2. در قریه ی سید تاج الدین چند صد خانواده از سادات موسوی علیه السلام زندگی می كنند. قریه مزبور در نزدیكی شهر خوی واقع است.

در آن جا قتلی صورت می گیرد. زن برادر مقتول، برادر مقتول را به شكایت وادار می كند. آن مرد هم پس از آن كه جوراب و چارق را به پا می كند از شكایت منصرف شده رو به قبله ایستاده، عرض می كند: خدایا، اگر برادر من مجرم بوده به جزای خود رسیده، و الا تو خود حاكم باش، من شكایت خود را به درگاه تو كرده و حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را هم مأمور می خواهم و سپس برگشته جوراب و چارق را بیرون می آورد، اما به فاصله ی چند روز قاتل را در راه تبریز می كشند و قاتلش هم معلوم نشده و خونش هم به هدر می رود. و مقتول سه زن نكاحی داشته كه نزد زن مقتول اول آمده، می گویند: بیا با دست خود بر سر ما شال عزا بینداز تا قلبت آرام گیرد.



جان فدای آن كه لطفش بی حساب

قهر او هم افكند در تاب و تب



حاجت هر مستمند آرد یقین

ظلم ظالم را كند نقش زمین [1] .




[1] شعر از استاد بصيري.